سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مردم گرایی یا دموکراسی! 

 مردم به گروهی از انسانها گفته می شود که در یک حوزه جغرافیایی و با یک فرهنگ خاص زندگی می کنند و دارای تاریخ مشخصی می باشند هر چند این تاریخ شفاهی باشد و مکتوب نباشد. بنابراین، در مردم گرایی چند عنصر ضروری می نماید: مردم، فرهنگ، زندگی، تاریخ، جغرافیا، ولی دو عنصر از این عناصر متلازم هستند؛ مردم و زندگی بنیادی ترین ارتباط وتداعی معانی با هم دارند و همچنین فرهنگ وسیله ای برای زندگی مردم است و تاریخ و جغرافیا برای ساختن فرهنگ می آیند؛ پس ارتباط درونی این عناصر روشن است. دموکراسی صورت تقلیل یافته مردم گرایی است که به وسیله اشراف یونان رخ داد. آنها که تقسیم بندی یونانیان و بربر را بر خود حاکم کرده بودند و بربرها را انسان نمی دانستند بلکه ماهیت آنها را حیوان می دانستند. پس انسان فقط یونانی بود و آنان که لیاقت ذاتی برای زندگی داشتند فقط اشراف بودند پس مردم،

 یونانی بود و بس! و اگر تصمیم مهم سیاسی قرار بود گرفته شود، به وسیله یونانی بود و بس! و اگر تصمیم مهم سیاسی قرار بود گرفته شود، به وسیله یونانی ها فقط گرفته می شد. پس دموکراسی به معنای تصمیم گیری مردمان اشراف بود نه مردمان عادی چرا که مردمان عادی؛ به طوری بنیادی مردم نبودند. در دموکراسی با توجه به نکته مذکور، یعنی نخبه گرایی گروهی حکومتی، یا حکومت یک گروه نخبه گرا بر مردم، یعنی مردم حق ندارند گروه غیرنخبه را برای حکومت قبول کنند چون اصلاکاندیدا نیستند بلکه بایستی مردم گروهی از نخبگان را قبول کنند. پس دموکراسی یک حکومت استبدادی گروههای نخبگان است و چرخش قدرت بین نخبگان دور می زند نه بین مردم و نخبگان و مشروعیت دموکراسی نیزاز مشروعیت نخبگان به دست می آید نه از مشروعیت مردمی و همین طور مشروعیت نخبگان از مشروعیت اشرافیت یونانی به وجود آمده است. اشرافیت و نخبگان ملاک دموکراسی می باشند نه مردم و غیر نخبگان و غیر اشراف، پس دموکراسی مصداقی است آمریکایی، پس آمریکا تعیین می کند که چه کسی دموکراسی دارد و چه کسی ندارد و به طور طبیعی همسویی با مصداق دموکراسی و دموکراسی یعنی آمریکا، یک جامعه را مردمسالار می کند و پر پیداست که این همسویی در سطح نخبگان رخ می دهد. پس رواج دموکراسی آمریکایی در جهان یعنی رواج فرهنگ نخبگان آمریکایی به به نخبگان غیر آمریکایی که این فرهنگ یک زندگی وابسته به آمریکا در هر جامعه به وجود خواهد آورد و نظام معنایی وابستگی یعنی وابستگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پس منافع آمریکایی به وسیله رواج دموکراسی آمریکایی به جهان به طور بنیادی تامین خواهد شد. جهانی شدن به معنای آمریکایی، یعنی رواج دموکراسی آمریکایی به سبک فوق که در دراز مدت منافع آمریکا به صورت نهادینه شده تامین خواهد شد. پس در جهان آینده، برخورد آمریکا با جهان، برخورد مصداق های دموکراسی خواهد بود مثل برخورد آمریکا با اروپا یا برخورد آمریکا با ایران. آمریکایی ساختن جهان در آینده، یک جنگ مصداق و مفهوم همراه است و آمریکا نیاز دارد که دانش بشری و به طور خاص علوم انسانی، به طرف تشریح مصداق پیش برود که تبیین مفهوم و امپریالیسم معرفتی آمریکا از همین جا به وجود آمده است. دموکراسی از همان اول یک مدل نخبه گرا در یونان فقط قابل اجرا بوده است و به همین دلیل گفته شده است که دموکراسی واقعی در جوامع کوچک قابل اجراست نه جوامع بزرگ. دموکراسی غربی، در قالب حزب سیاسی و مردم قابل اجرا است، یعنی حاکمیت نخبگان حزبی برتوده های مردم که در نظریه های علوم اجتماعی امروز جنگ فرهنگ نخبگان و فرهنگ توده ای ادامه دارد (مکتب فرانکفورت و بیرمنگام) واین گسل بزرگ فرهنگ غربی و دموکراسی آن است، یعنی عدم مشروعیت فرهنگ نخبگان حزبی در نظر مردم غرب. پس عدم اعتماد به حزب سالاران غربی در حال شیوع می باشد. دموکراسی در عاقبت و آینده خود، دچار انحطاط می شود و یا به ضد خودش تبدیل می شود. دموکراسی برای مشارکت به وجود آمد ولی امروزه خودش بر ضد مشارکت تبدیل شده است. مردم غرب دارای این احساس شده اند که یک نوع اجماع مرکب از احزاب به وجود آمده است و براساس منافع حزبی خود در مقابل مردم فریبی سکوت کرده و این در فرهنگ سیاسی غرب به صورت هنجار سیاسی در آمده است (نمونه آن جنگ آمریکا و انگلیس در عراق) پس مشارکت سیاسی به حداقل شده است چرا که صدای مردم در پژواک های احزاب از بین رفته است. بزرگترین رقیب دموکراسی آمریکایی، مردم گرایی است؛ مردم گرایی به معنای اصالت زندگی مردم (مادی و معنوی) می باشد و همه ابعاد اجتماعی- سیاسی و اقتصادی را طی خواهد کرد؛ یعنی زندگی، مقدم و وارد بر تمامی ابعاد جامعه خواهد بود و همه چیز بر محور زندگی (معنوی و مادی) شکل خواهد پذیرفت. مردم گرایی ریشه در عرفان اسلامی- ایرانی دارد که ریشه آن نیز به قرآن برمی گردد وآن فطرت است؛ یعنی مردم از آن جهت که مردم و ناس هستند دارای فطرت هستند. فطرت همان خلقت هدایت یافته تکوینی بشر است و همان اضافه وجودی و وجود ربطی فلسفه ملاصدرایی است و چون مردم دارای فطرت می باشند، پس هدایت درونی را با خود دارند و فطرت همان عقل سلیم و همان commonsense است. پس مردم از آن جهت که مردم هستند هرگز اشتباه نمی کنند ولی تحت نظر نخبگان منحرف به اشتباه کشانده می شوند. مبانی مدیریت جامعه اسلامی در نظام مردم محور، بر اولوالالباب بنا می شوند. اولوالالباب یعنی کسانی که دارای عقل پاک و خارج از خیال و وهم هستند که همان فطرت می باشد و مدیریت اسلامی بر اساس اولوالالباب که مدیریت تکثر یافته از فطرت می باشد شکل می گیرد؛ یعنی بر خورد فطرت با جهان اطراف مادی و معنوی. اگر براساس فطرت و عقل سلیم برخورد شود در انسان یک نوع اولوالالبابی تحقق پیدا می کند. پس اولوالالباب نخبه گرایان غیر مردمی نیستند و ایدئولوژیها مقدم بر مردم واقع نمی شوند. و از خود مردم (من انفسکم) برای مردم در جهت رضای خدا، (نه پاداش لفظی و نه پاداش عملی از مردم نمی خواهند) مدیریت مردم را به عهده می گیرند و مدیریت را پرت شدن به لبه جهنم می دانند و از همین جاست که بر مردم حق پیدا می کنند.
    مردم گرایی به دنبال حیات طیبه و زندگی پاک می باشد تا پیشرفت و شهوترانی توسعه که غالبا در قالب انسانهای قهرمان و گروههای نخبگان مطرح می شود.
    پس پیشرفت و توسعه یک ایدئولوژی بیشتر در دست گروه های نخبه جامعه می باشد تا مردم، مردم پیشرفتی را می طلبند که ضامن زندگی آرام و پاکی برای آنها باشد نه آنکه مصادره کننده زندگی آنها باشد. پس فدا کردن یک نسل برای پیشرفت نسل دیگر غیر اخلاقی است.
    زمانی که حکومت مردم گرا باشد، پس نخبگان چه از نظر معرفتی (ایدئولوژی ها) و چه از نظر ساختاری (حکومت و ساختار اجتماعی فرهنگ سیاسی و اقتصادی) تابع مردم می باشند و خدمتگزار و یار آنها نه یار و حاکم بر آنها.
    
    
     محسن آلوستانی مفرد


نوشته شده توسط حقوق بشر در یکشنبه 88/11/18 و ساعت 5:54 عصر
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خشونت پلیس انگلیس افراد زیادی را به کام مرگ میکشاند
نقض حقوق بشر در غرب
آلمان بهشت نقض حقوق بشر و آزادی های مذهبی
سارکوزی سمبل نژادپرستی فرانسه !
نامه ای از دانشجوی رشته حقوق به اوباما رئیس جمهور آمریکا
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا